بازی اندروید

ساخت وبلاگ
به دست عشق درافتاده ایم تا چه کند چو تو به دست خودی رو به دست راست بخسب منم که خون خورم ای جان تویی که لوت خوری چو لوت را به یقین خواب اقتضاست بخسب من از دماغ بریدم امید و از سر نیز تو را دماغ تر و تازه مرتجاست بخسب لباس حرف دریدم سخن رها کردم تو که برهنه نه ای مر تو را قباست بخسب 315 چشم ها وا نمی شود از خواب چشم بگشا و جمع را دریاب بنگر آخر که بی قرار شدست چشم در چشم خانه چون سیماب گشت شب دیر و خلق افتادند چون ستاره میانه مهتاب هم سیاهی و هم سپیدی چشم از می خواب هر دو گشت خراب جمله اندیشه ها چو برگ بریخت گرد بنشست بر همه اسباب عقل شد گوشه ای و می گوید عقل اگر آن تست هین دریاب بنگی شب نگر که چون دادست جمله خلق را از این بنگاب چشم در عین و غین افتادست کار بگذشت از سوال و جواب آن سواران تیزاندیشه همه ماندند چون خران به خلاب 316 چونک درآییم به غوغای شب گرد برآریم ز دریای شب خواب نخواهد بگریزد ز خواب آنک بدیدست تماشای شب بس دل پرنور و بسی جان پاک مشتغل و بنده و مولای شب شب تتق شاهد غیبی بود روز کجا باشد همتای شب پیش تو شب هست چو دیگ سیاه چون نچشیدی تو ز حلوای شب دست مرا بست شب از کسب و کار تا به سحر دست من و پای شب راه درازست برانیم تیز ما به درازا و به پهنای شب روز اگر مکسب و سوداگریست ذوق دگر دارد سودای شب مفخر تبریز توی شمس دین حسرت روزی و تمنای شب 317 یار آمد به صلح ای اصحاب ما لکم قاعدین عند الباب نوبت هجر و انتظار گذشت فادخلوا الدار یا اولی الالباب آفتاب جمال سینه گشاد فاخلعوا فی شعاعه الاثواب ادب عشق جمله بی ادبیست امه العشق عشقهم آداب باده عشق ننگ و نام شکست لا راسا تری و لا اذناب لذت عشق با دماغ آمیخت کامتزاج العبید بالارباب دختران ضمیر سرمستند وسط روض القلوب و الدولاب گر شما محرم ضمیر نه اید فاسالوهن من وراء حجاب شمس تبریز جام عشق از تو و خذ الکبد للشراب کباب 318 علونا سماء الود من غیر سلم و هل یهتدی نحو السماء النوائب ایعلرا ظلام الکون نور و دادنا و قد جاوز الکونین هذا عجائب فان فارق الایام بین جسومنا فوالله ان القلب ما هو غائب فقلبی خفیف الظعن نحو احبتی و ان ثقلت عن ظعنهن الترائب علیکم سلامی من صمیم سریرتی فانی کقلبی او سلامی لائب
بازی اندروید...
ما را در سایت بازی اندروید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shah kalayefarsi15921 بازدید : 202 تاريخ : پنجشنبه 2 خرداد 1392 ساعت: 20:51